خانم هروي عزيزم سلام ، ميخواستم بگم مرسي براي آگاهي كه ميدين تا بتونيم زندگي بهتري داشته باشيم ، من ٢ سالي هست كه زندگي سالمي هستم ، خيلي روي خودم كار ميكردم ولي خيلي نااميد ميشدم و همه چيو كنار ميذاشتم و بارها گوش دادم چه اون هايي كه رايگان بود چه خرديم چه خواهرم بهم داد ، در كنار اين دوره ها بگم كه كتاب هاي ديگه ايي هم ميخوندم كلا هر چيزي كه باعث بشه آگاهيم بره بالا تر خيلي لذت ميبرم و اون هزينه ايي هم كه ميشه واسش واقت لذت بخشه چون ميدوني كه هزاران برابر اون رو به دست مياري وقتي كه اون اطلاعاتي كه دريافت ميكني رو عملي كني ، من واقعا كارم طلسم شده بود يعني هر كاري ميردم تا برم سر كار حتي براي كار آموزي هيچ جا قبول نميكردن ، ارشد معماريم ، دوست داشتم وارد شركتي خوب بشم كه بتونم تجربم رو بالا ببرم بعد كار خودم تو همين زمينه رو جلو ببرم ، با اين واقعا با استعداد هستم توي طراحي و علاقه زيادي دارم كه بازسازي كنم و طراحي هيچ جا قبولم نميكردن ، ميگفتم كه حتما چون تجربه ندارم توي رزومم كسي قبول نميكنه، از طرفي اين موضوع رو متوجه شدم كه من از سل هاي قبل حتي قبل ورد به دانشگاه دوست نداشتم كارمند شم چون پدرم كارمند بودن و ٢ خواهرم و خوب هميشه يه زندگي كارمندي و معمولي كه پيشرفت توش كمه داشتن و تو دلم ميگفتم من دلم نميخواد كارمند شم من دلم ميخواد روزي مثلا ٢ ميليون در بيارم به جاي ماهي تو اون زمان ، و اينو دروني كرده بودم كه هر كي پول داره دروغگو و دزده ،چون بابام كارش جوري بود كه بهش پيشنهاد هايي ميشد (رشوه) ولي پدرم سخت مخالف بود و مخالف اين كار و اين كه كسايي از طريق خلاف بخوان كارشون رو پيش ببرن ، خواهرم هم يادمه قبل انتخاب رشته بهم گفته بود معماري نزن كار واسش نيست، در حالي همه انتخاب هام معماري بود چون از بچگي بدون اين كه كلاس برم كلا به نقاشي و طراحي علاقه زيادي داشتم ، خلاصه كه اين تو ناخودآكاهم بود كه من كه كارمند دلم نميخواد شم ببين باباتو من كه دوست ندارم اينجوري شم ، از طرفي هم نميخوام كار ازاد يعني واسه خودم كار كنم چون اونا درغگو و حقه بازن و همين طور پدرم ٢ بار تو كاري كه واسه خودش درست كرده بود شكست خورد يكيشون دليلش اين گفته بود چون من رشوه ندادم برشكست شدم ، من تو اين مدت مخصوصا از پارسال تا الان رو روانم طلسم هام كار كردم با اين كه خيلي چيزا يادم نميومد ، رو روانم كار كردم با دوره هاتون با كتاب هاي مختلف، روي مهارتم بيشتر كار كردم نمونه كار هام رو بيشتر كردم و تو اين دو هفته چندين جا رزومه دادم و چند جا مصاحبه ولي اين بار انگاري خيالم راحت بود استرس نداشتم كه اگه نخوان چي، اينم بگم كه خيلي ادم شكر گذار تري شدم جمله هاي مثبت روي كاغذاي كچيك زدم به ديوار پنجرم ، خيلي آروم تر شدم مثل قبل عصبي نيستم مخصوصا با خانوادم بهتر برخورد ميكنم ، يه شركت خوبي از من خواستن كه برم كار كنم اونجا باورم نميشد همون شبش يه شركت ديگه كه پارسال من رزمه داده بودم حتي جوابش رو هم نداده بودن گفتن خانم مهندس شما رفتين سر كار؟ يعني بعد يه سال دقيقا شبي كه قرار بود براي اولين بار جايي با تلاش خودم كرده بودم برم سر كار يه پيشنهاد ديگه شد ، مثل اثر مركب كه ذره ذره رو خودت كار كني چه روان چه مهارت كسب كني ، واقعا اثر كرد، خيلي خيلي خوشحالم ٣١ سالمه اولين باره كه خودم با لطف خدا كه هميشه ميگم حامي منه كارو پيدا كردم با حقوقي مناسب كه مني از صفر به اينجا رسيدم ، قبلش سر ٢ تا كار از طريق آشنا رفته بود ولي غير مرتبط بود ، يه ماه پيش از اون شركت آشنامون اومدم بيرون چون حس كردم بودنم دليلي غير كار داره و طرف بهم حس داره و من اونجا احساس بدي بهم دست داد ولي زدم بيرون و از اين زده بودم بيرون اصلا ناراحت نبودم چون به اين جمله به باور قلبي رسيدم كه جايي كه راه نيست خدا راه ميگشايد، يعنيا خودم باور كردم اين سيلي ديگه بايد منو به خودم بياره بايد وارد كار خودم بشم واسه همين بيشتر كار كردم و نتيجه گرفتم اگرچه من ميخوام خودم شركتي داشته باشم و براي خودم كار كنم ولي اين قدم اول واسم عالي بود عالييي ،تو اين مدت هم بگم خيلي نااميد و افسردگي شديد پيدا كردم ، مهم ترين دستاوردم به نظرم آرامشيه كه عي ميكنم حفظش كنم و شكر گزاري براي تك تك چيز هايي كه دارم و ميبينم از آسمون زيبا گرفته تا سلامتي و پاهايي كه راه ميرن ... وسايلي كه استفاده ميكنم ، ميخوام بگم خيلي خيلي شكر گذار باشين خيلي ارامش ميده حتي واسه همين انگشتايي كه الان دارن تايپ ميكنن ، و اين كه واقعا مسئوليت زندگيم رو از هر لحاظ پاي خودم ميدونم نه پدرو خانواده و از طرف مقابلم در صورتي كه ٣-٤ سال پيش ميگفتم كه چون پارتي ندارم نميرم سر كار همه كسي معرفيشون كرده، ولي الان واقعا نظرم و باورم اينه كه هيچ كس مسئول من نيست جز خودم ،تلاشم رو ميكنم و بقيش ميسپرم به خدا ، شايد واستون عادي باشه ولي واسه مني چند سال كارم قفل بود به هر دري ميزدم نميشد واقعا معجزه بود، چرا يكي بعد يه سال رزومه همون شبي كه ميخواستم كار تو اون شركتي كه ازم خواستن برم اونجا بگن خانم شما سر كار رفتين يا نه ؟ بعد يه سال ديده شد اون رزومه؟ حالا من يه جاي ديگه ميرم و لي باورم نميشه كه از صفر به اينجا رسيدم گرچه باورم اينه كه بايد روزانه به اين مبلق رسيد 😊 و تلاشم رو خواهم كرد، راستي دست از قرباني بودن برداشتم با پذيرش سايه هام ، هنوز تو رابطه بايد كار كنم تا به دستاورد برسم نميخوام نااميد باشم ، ولي هنوز رابطم اونجوري كه ميخوام نيست حتما بايد بيشتر روش كار كنم تا طلسم هاي اين بخشم رو هم پيدا كنم چون هميشه ميگم چرا واقعا با اين قيافه خوب قد بلند هيكل خوب رابطه جدي نداشتم ، دفعه بعدي حتما تو اين زمينه دستاورد ميدم ،❤️ عالي تر از آن است كه دير بپايد ❤️
مرسي كلي واقعا دوستتون دارم خانم هروي ❤️😘
|
خانم هروي عزيزم سلام ، ميخواستم بگم مرسي براي آگاهي كه ميدين تا بتونيم زندگي بهتري داشته باشيم ، من ٢ سالي هست كه زندگي سالمي هستم ، خيلي روي خودم كار ميكردم ولي خيلي نااميد ميشدم و همه چيو كنار ميذاشتم و بارها گوش دادم چه اون هايي كه رايگان بود چه خرديم چه خواهرم بهم داد ، در كنار اين دوره ها بگم كه كتاب هاي ديگه ايي هم ميخوندم كلا هر چيزي كه باعث بشه آگاهيم بره بالا تر خيلي لذت ميبرم و اون هزينه ايي هم كه ميشه واسش واقت لذت بخشه چون ميدوني كه هزاران برابر اون رو به دست مياري وقتي كه اون اطلاعاتي كه دريافت ميكني رو عملي كني ، من واقعا كارم طلسم شده بود يعني هر كاري ميردم تا برم سر كار حتي براي كار آموزي هيچ جا قبول نميكردن ، ارشد معماريم ، دوست داشتم وارد شركتي خوب بشم كه بتونم تجربم رو بالا ببرم بعد كار خودم تو همين زمينه رو جلو ببرم ، با اين واقعا با استعداد هستم توي طراحي و علاقه زيادي دارم كه بازسازي كنم و طراحي هيچ جا قبولم نميكردن ، ميگفتم كه حتما چون تجربه ندارم توي رزومم كسي قبول نميكنه، از طرفي اين موضوع رو متوجه شدم كه من از سل هاي قبل حتي قبل ورد به دانشگاه دوست نداشتم كارمند شم چون پدرم كارمند بودن و ٢ خواهرم و خوب هميشه يه زندگي كارمندي و معمولي كه پيشرفت توش كمه داشتن و تو دلم ميگفتم من دلم نميخواد كارمند شم من دلم ميخواد روزي مثلا ٢ ميليون در بيارم به جاي ماهي تو اون زمان ، و اينو دروني كرده بودم كه هر كي پول داره دروغگو و دزده ،چون بابام كارش جوري بود كه بهش پيشنهاد هايي ميشد (رشوه) ولي پدرم سخت مخالف بود و مخالف اين كار و اين كه كسايي از طريق خلاف بخوان كارشون رو پيش ببرن ، خواهرم هم يادمه قبل انتخاب رشته بهم گفته بود معماري نزن كار واسش نيست، در حالي همه انتخاب هام معماري بود چون از بچگي بدون اين كه كلاس برم كلا به نقاشي و طراحي علاقه زيادي داشتم ، خلاصه كه اين تو ناخودآكاهم بود كه من كه كارمند دلم نميخواد شم ببين باباتو من كه دوست ندارم اينجوري شم ، از طرفي هم نميخوام كار ازاد يعني واسه خودم كار كنم چون اونا درغگو و حقه بازن و همين طور پدرم ٢ بار تو كاري كه واسه خودش درست كرده بود شكست خورد يكيشون دليلش اين گفته بود چون من رشوه ندادم برشكست شدم ، من تو اين مدت مخصوصا از پارسال تا الان رو روانم طلسم هام كار كردم با اين كه خيلي چيزا يادم نميومد ، رو روانم كار كردم با دوره هاتون با كتاب هاي مختلف، روي مهارتم بيشتر كار كردم نمونه كار هام رو بيشتر كردم و تو اين دو هفته چندين جا رزومه دادم و چند جا مصاحبه ولي اين بار انگاري خيالم راحت بود استرس نداشتم كه اگه نخوان چي، اينم بگم كه خيلي ادم شكر گذار تري شدم جمله هاي مثبت روي كاغذاي كچيك زدم به ديوار پنجرم ، خيلي آروم تر شدم مثل قبل عصبي نيستم مخصوصا با خانوادم بهتر برخورد ميكنم ، يه شركت خوبي از من خواستن كه برم كار كنم اونجا باورم نميشد همون شبش يه شركت ديگه كه پارسال من رزمه داده بودم حتي جوابش رو هم نداده بودن گفتن خانم مهندس شما رفتين سر كار؟ يعني بعد يه سال دقيقا شبي كه قرار بود براي اولين بار جايي با تلاش خودم كرده بودم برم سر كار يه پيشنهاد ديگه شد ، مثل اثر مركب كه ذره ذره رو خودت كار كني چه روان چه مهارت كسب كني ، واقعا اثر كرد، خيلي خيلي خوشحالم ٣١ سالمه اولين باره كه خودم با لطف خدا كه هميشه ميگم حامي منه كارو پيدا كردم با حقوقي مناسب كه مني از صفر به اينجا رسيدم ، قبلش سر ٢ تا كار از طريق آشنا رفته بود ولي غير مرتبط بود ، يه ماه پيش از اون شركت آشنامون اومدم بيرون چون حس كردم بودنم دليلي غير كار داره و طرف بهم حس داره و من اونجا احساس بدي بهم دست داد ولي زدم بيرون و از اين زده بودم بيرون اصلا ناراحت نبودم چون به اين جمله به باور قلبي رسيدم كه جايي كه راه نيست خدا راه ميگشايد، يعنيا خودم باور كردم اين سيلي ديگه بايد منو به خودم بياره بايد وارد كار خودم بشم واسه همين بيشتر كار كردم و نتيجه گرفتم اگرچه من ميخوام خودم شركتي داشته باشم و براي خودم كار كنم ولي اين قدم اول واسم عالي بود عالييي ،تو اين مدت هم بگم خيلي نااميد و افسردگي شديد پيدا كردم ، مهم ترين دستاوردم به نظرم آرامشيه كه عي ميكنم حفظش كنم و شكر گزاري براي تك تك چيز هايي كه دارم و ميبينم از آسمون زيبا گرفته تا سلامتي و پاهايي كه راه ميرن ... وسايلي كه استفاده ميكنم ، ميخوام بگم خيلي خيلي شكر گذار باشين خيلي ارامش ميده حتي واسه همين انگشتايي كه الان دارن تايپ ميكنن ، و اين كه واقعا مسئوليت زندگيم رو از هر لحاظ پاي خودم ميدونم نه پدرو خانواده و از طرف مقابلم در صورتي كه ٣-٤ سال پيش ميگفتم كه چون پارتي ندارم نميرم سر كار همه كسي معرفيشون كرده، ولي الان واقعا نظرم و باورم اينه كه هيچ كس مسئول من نيست جز خودم ،تلاشم رو ميكنم و بقيش ميسپرم به خدا ، شايد واستون عادي باشه ولي واسه مني چند سال كارم قفل بود به هر دري ميزدم نميشد واقعا معجزه بود، چرا يكي بعد يه سال رزومه همون شبي كه ميخواستم كار تو اون شركتي كه ازم خواستن برم اونجا بگن خانم شما سر كار رفتين يا نه ؟ بعد يه سال ديده شد اون رزومه؟ حالا من يه جاي ديگه ميرم و لي باورم نميشه كه از صفر به اينجا رسيدم گرچه باورم اينه كه بايد روزانه به اين مبلق رسيد 😊 و تلاشم رو خواهم كرد، راستي دست از قرباني بودن برداشتم با پذيرش سايه هام ، هنوز تو رابطه بايد كار كنم تا به دستاورد برسم نميخوام نااميد باشم ، ولي هنوز رابطم اونجوري كه ميخوام نيست حتما بايد بيشتر روش كار كنم تا طلسم هاي اين بخشم رو هم پيدا كنم چون هميشه ميگم چرا واقعا با اين قيافه خوب قد بلند هيكل خوب رابطه جدي نداشتم ، دفعه بعدي حتما تو اين زمينه دستاورد ميدم ،❤️ عالي تر از آن است كه دير بپايد ❤️
مرسي كلي واقعا دوستتون دارم خانم هروي ❤️😘
|
سلام خواستم اینجا ثبت کنم که چالش ۴ ماهه دوم برای من مجموعهای از شدن ها بود و اتفاقاتی برای من افتاد که من اونها را محال می دونستم
در رابطه با آقایی بودم که همیشه سعی داشتم خودم رو به ایشون اثبات کنم هر چند اون آقا از هر لحاظ از من پایین تر بود اما من فکر میکردم که بهتر از این آقا برای من نیست و به همین دلیل جرات خروج از رابطه رو نداشتم
دوره جدایی تا تعالی رو تهیه کردم، این دوره برای من غوغا کرد با این دوره خودم را دیدم،من وارد هر رابطه ای که میشدم کامل خودم رو ندید میگرفتم و میسپردم به طرف مقابل و به همین خاطر طردشدگی ها،خیانت هاو... رو تجربه میکردم
با ارتباط با گرفتن با کودک درونم فهمیدم چقدر به خودم بدی کردم و تصمیم گرفتم تغییر رو شروع کنم
تونستم بالاخره از اون فرد جدا بشم
همیشه فکر میکردم که من توان تحصیل در مقطع ارشد و قبولی در کنکور این مقطع رو ندارم،با درسواره احترام خود فهمیدم که این افکار از کجا ریشه می گیره. احساس عدم لیاقت و بی ارزشی که داشتم باعث شده بود من چنان خودم را محدود بکنم که نه می تونستم پیشرفتی داشته باشم و نه تغییری در زندگی خودم ایجاد کنم
به کمک درسواره احترام به خود که به اندازه تمام گنج های دنیا برای من ارزش داشت تونستم دوباره بلند شم و روی پای خودم وایسم
کنکور دادم و در گرایشی که دوست داشتم در یکی از دانشگاه های سراسری تهران قبول شدم این یکی از غیرممکن هایی بود که در زندگی من ممکن شد
آقایی به من پیشنهاد آشنایی دادند که مقام خیلی بالایی دارند و وضعیت مالی خوبی دارد و بسیار باشخصیت و با کمالات هستند ومدار انرژی بالایی دارد
رابطه خیلی عالی داریم و این آقا به قدری با احترام با من برخورد میکنند که من تا حالا همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم
منی که تا حالا خواستگاری نداشتم در هشت روز اول چالش خواستگار داشتم و یکی از اونها ساکن خارج از کشور بودند
رابطه من با خدا جور دیگه ای شد و من شکر گذار هستم
سعی می کنم از هر روز زندگیم بیشترین استفاده را ببرم و بیشتر به خودم و روحم می پردازم
خیلی ازقفل هام رو تونستم ببینم و آنها را باز کنم،شغلم را عوض کردم و چند تا پیشنهاد کاری خیلی عالی دارم یه دنیا ممنونتم خانوم هروی
|
سلام خواستم اینجا ثبت کنم که چالش ۴ ماهه دوم برای من مجموعهای از شدن ها بود و اتفاقاتی برای من افتاد که من اونها را محال می دونستم
در رابطه با آقایی بودم که همیشه سعی داشتم خودم رو به ایشون اثبات کنم هر چند اون آقا از هر لحاظ از من پایین تر بود اما من فکر میکردم که بهتر از این آقا برای من نیست و به همین دلیل جرات خروج از رابطه رو نداشتم
دوره جدایی تا تعالی رو تهیه کردم، این دوره برای من غوغا کرد با این دوره خودم را دیدم،من وارد هر رابطه ای که میشدم کامل خودم رو ندید میگرفتم و میسپردم به طرف مقابل و به همین خاطر طردشدگی ها،خیانت هاو... رو تجربه میکردم
با ارتباط با گرفتن با کودک درونم فهمیدم چقدر به خودم بدی کردم و تصمیم گرفتم تغییر رو شروع کنم
تونستم بالاخره از اون فرد جدا بشم
همیشه فکر میکردم که من توان تحصیل در مقطع ارشد و قبولی در کنکور این مقطع رو ندارم،با درسواره احترام خود فهمیدم که این افکار از کجا ریشه می گیره. احساس عدم لیاقت و بی ارزشی که داشتم باعث شده بود من چنان خودم را محدود بکنم که نه می تونستم پیشرفتی داشته باشم و نه تغییری در زندگی خودم ایجاد کنم
به کمک درسواره احترام به خود که به اندازه تمام گنج های دنیا برای من ارزش داشت تونستم دوباره بلند شم و روی پای خودم وایسم
کنکور دادم و در گرایشی که دوست داشتم در یکی از دانشگاه های سراسری تهران قبول شدم این یکی از غیرممکن هایی بود که در زندگی من ممکن شد
آقایی به من پیشنهاد آشنایی دادند که مقام خیلی بالایی دارند و وضعیت مالی خوبی دارد و بسیار باشخصیت و با کمالات هستند ومدار انرژی بالایی دارد
رابطه خیلی عالی داریم و این آقا به قدری با احترام با من برخورد میکنند که من تا حالا همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم
منی که تا حالا خواستگاری نداشتم در هشت روز اول چالش خواستگار داشتم و یکی از اونها ساکن خارج از کشور بودند
رابطه من با خدا جور دیگه ای شد و من شکر گذار هستم
سعی می کنم از هر روز زندگیم بیشترین استفاده را ببرم و بیشتر به خودم و روحم می پردازم
خیلی ازقفل هام رو تونستم ببینم و آنها را باز کنم،شغلم را عوض کردم و چند تا پیشنهاد کاری خیلی عالی دارم یه دنیا ممنونتم خانوم هروی
|
سلام دوستان تصمیم دارم از زندگیم بگم شاید برای کسی مفید باشه پدرم تملک مالی خوبی داشت ولی هیچ وقت هزینه مالی برای من نمیکرد از وقتی روی خودم کار کردم پدرم بدون مناسبت به حسابم پول واریز کرد.
مدیر شرکتمون به پاس زحماتم پاداش دادن و حقوقم افزایش یافت و اوضاع مالی من خیلی فرق کرد.
احساس میکنم همه دوستم دارن و این از زمانی شروع شد که خودم واقعا درونا شروع کردم به دوست داشتن خودم. و اینو مدیون دوره های شما هستم.
خوشحالم از اینکه اراده کردم و شروع کردم به کار کردن تمرکز اصلی من روی ثروت هست و در کنارش روی عشق و رابطه عاطفیم هم فوکوس کردم.
من همیشه ترس اینو داشتم که کارم رو از دست بدم به همین خاطر همیشه تو شرکت باج عاطفی می دادم به همکارانی که نفوذ بیشتری داشتن ترس هام رو رها کردم و الان واقعا همه چی رو سپردم به خدا و ترسی ندارم.
ورزش و رژیمم رو شروع کردم ولی نه مثل قبل که نا امید می شدم خیلی سریع. الان اصلا نا امید نمیشم و به خودم میگم که میتونی مث دوران مجردیت باشی و وزن کم کنی.
درسواره احترام به خود و قانون استغنا خیلی به من کمک کردن الان یه گاردی تو ذهنم هست که اجازه نمیده هر چیزی ذهنم رو درگیر کنه و به ارتعاشاتم کاملا آگاهم و حواسم خیلی جمع هست.
آروم آروم اون رفتار های همسرم که همیشه منو اذیت میکرد کم و کمتر میشه همسرم هیچ وقت از من بابت هیچ کاری تشکر نمیکرد و الان واقعا برای هر کاری از من تشکر میکنه.
با ارزوی موفقیت برای همه دوستان
|