هیچ اپراتوری آنلاین نیست. در حال حاضر با استفاده از صفحه تماس با ما می توانید سوالات خود را مطرح کنید.
    سبد خرید خالی است.
    ارسال نظر
    captcha
    اخرین نظرات
    ریحانه 22 آبان 99
    سفر من با خیانت همسرم شروع شد در رفاه و شرایط مالی و تحصیلی خوبی بزرگ شده بودم و برای ازدواج فردی را انتخاب کردم که ظاهر خوبی داشت اما شرایط تحصیلی و مالی بدی داشت همسرم خیانت و تحقیر های مکرری به من میکرد و باسختی زیاد جدا شدم با پیج زندگی سالم اشنا شدم و با کار روی دوره جذابیت متوجه تغییر رفتار دیگران با خودم شدم و آروم و قوی شدم و دیگه پرخاشگر و ضعیف نبودم دوسال وارد رابطه ای نشدم چون افرادی رو جذب میکردم که خودشون متاهل بودن و این من رو اذیت میکرد با دوره عزت نفس و جزیره گنج و جدایی تا تعالی طلسم های روانی خیانت دیدن رو پیدا کردم و به خاطر خاطره ای که در کودکیم داشتم فکر میکردم افراد متاهل میتوانند با زن و مرد های دیگه رابطه داشته باشم. همسرم حق منو از مهریه ام نمیداد،تمرکزم رو توی چالش۴ماهه روی مسائل مالی گذاشتم و حالا همسرم بعد دو سال ده برابراون مبلغ رو برام واریز کرده و گفت میخواستم خونه بخرم اما تصمیم گرفتم این پول رو به تو بدم یه دنیا ممنونتوونم تا ابد
    پاسخ
    -0
    انصراف

    الی 15 آبان 99
    سلام من سه سال پیش به نقطه ی صفر رسیده بودم، خونه ای که بعد از 10سال زندگی با هزار زحمت به دست آوردم و همه ی چیزم رو فروختم تا مهاجرت کنیم و همه چیزم رو از دست داده و رابطه مون با همسرم هم خیلی افتضاح شده بود مهاجرت کردیم و اینجا همه چیز خیلی بدتر شد، تا اینکه سال پیش همسرم بدون هیچ دلیلی به من گفت نمیتونم دیگه با تو زندگی کنم ولی بخاطر مسئله ی اقامت ، ما امکان جدایی نداشتیم و من واقعا فروریختم و تک تک سلول هام درد میکشید منی که همیشه از تنهاییم میترسیدم تنها موندن رو تجربه کردم و روی خودم کار کردم و سعی کردم با درونم ارتباط برقرار کنم، یکسال دائم روی خودم کردم تا بتونم طلسم ها و سایه ها و گره های 40سال زندگیم رو پیدا کنم من و همسرم فقط مثل یک هم خونه ای زندگی میکردیم و من سعی کردم به شدت روی خودم کار کردن و گفتم ببین این همون آدمی هست که 5سال اول زندگیت مثل پرنسس ها باهات رفتار میکرد، پس حتما خودت باعث شدی انقدر تغییر کنه و مسئولیت زندگیم رو پذیرفتم و روی تک تک سایه هام کار کردم بعد از یکسال کار ، واو به ویس ها رو نوشتم و عمل کردم و شوهرم بعد از یکسال بهم گفت من بدون تو میمیرم، تو عشق زندگی منی، تو زن زندگی منی، اصلا مگه میشه بدون تو زندگی کنم؟ تصورشم برام سخته الان همه تغییرات زندگی من رو می بینند و بسیار متعجب میشن و دارن سعی میکنند راهی رو که من رفتم برن و با فایل ها روی خودشون کار کنند من سپاس گزاری رو به زندگی خودم آوردم و هرروز شکر گزار خداوند هستم با فایل از جدایی تا تعالی من شوهرم رو خیلی خیلی بیشتر از قبل درک میکنم و یه محبت عجیب و غریبی بین مون وجود داره و یاد گرفتم چطوری دخترم رو با عزت نفس بزرگ کنم و خیلی درسهای زیادی گرفتم چون خیلی نگران دخترم بودم چون خودم با دوره عزت نفس تا اعتماد به نفس فهمیده بودم که هیچ عزت نفسی ندارم ممنونم خانوم هروی
    پاسخ
    -0
    انصراف

    27 مرداد 99
    سلام خانم هروی عزیزم، سفر من با خیانت همسرم شروع شد، من وارد کانال شدم، دوره های جذابیت درونی و عزت نفس تا اعتماد به نفس رو برای خودم و همسرم تهیه کردم اما فقط انتظار داشتم همسرم و اطرافیانش تغییر کنند، حالم خیلی بد بود، همسرم هم نمیدونست که چرا اینکاررو کرده، من زندگی جهنمی برای خودم و همسرم ساختم، فوق العاده کینه ای و لجباز و حساس و قدر نشناس بودم، بخاطر ورشکستگی پدرم اصلا احساس لیاقت نداشتم و ترس داشتم که ترک بشم وقتی ازدواج کردم همسرم با وجودی که من رو خیلی دوست داشت و عاشقم بود ولی به شدت شکاک بود، مدام کنترلم میکرد و من آرزو میکردم همسرم بهم خیانت کنه تا من تلافی کنم و این اتفاق افتاد ! همسرم کار هایی برای من میکرد که هیچوقت نمیدیدم هیچ آقایی برای خانمش اینکارهارو کنه و در نهایت کسی که هیچکس فکرش رو نمیکرد به من خیانت کنه، خیانت کرد من دو سال زندگی بدی برای خودم و همسرم ساختم، مرتب دعوا داشتیم، زخم معده و میگرن گرفتم، چهره من زشت شده بود و دوست نداشت خودمو توی آینه ببینم، همه ی موهام ریخته بود، خیلی زندگی بدی داشتیم، همسرم مشابه با پدرم با یک ورشکستگی بدی مواجه شد با کلی بدهی، خودمم جایی فکر میکردم که اصلا امکان نداشت اخراج بشم اما سر موضوع کوچیکی اخراج شدم و هر دو 6ماه بیکار شدیم،هر جا میرفتیم کار برامون پیدا نمیشد، وسایل خونه رو میفروختیم که بتونیم اجاره خونه و قسط بدیم، روابطمون سرد بود، تمام آدمهایی که کمکشون کرده بودیم همه از کنامون رفته بودند ما واقعا به نقطه صفر رسیده بودیم، واقعا روز هایی بود که چیزی نداشتیم بخوریم، حتی پولی نداشتم که سوار تاکسی بشم ، یک روز فوق العاده گریه کردم از خدا کمک خواستم و از همون روز دوره جذابیت درونی رو شروع کردم بعد از دو هفته از یک هلدینگ خیلی خوب برای من کار پیدا شد و رفتم سرکار همسرم دارو های اعصاب مصرف میکرد و میدونستم اذیت های من و بیکاری و ورشکستگی بهش فشار زیادی اورده بود، یه روز گفت دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم ، میخوام برم و رفت من 10ماه توی خونه تنها بودم، از خانواده پنهون کرده بودم و به تنهایی روی خودم کار کردم، من آدمی بودم که به زندگی به دنیا باخته بودم و باید تغییر میکردم، فایل هارو گوش میکردم و تا 9 شب سرکار میموندم چون به پولش خیلی احتیاج داشتم، منی که شبها میترسیدم تنها بخوابم، 10 ماه تنها خوابیدم و از خدا کمک میخواستم وارد چالش چهارماهه شدم و بعد از 10 ماه یک روز دیدم که همسرم توی خونه نشسته با کلی هدیه که برای من خریده بود، من خیلی تعجب کردم ازش پرسیدم چیشده؟ گفت من برگشتم، من تغییر کردم و خیلی تو رو دوست دارم، من الان میبینم تو چقدر خانم شدی، چقدر بزرگ شدی، چقدر گذشتت بالا رفته انگار کس دیگه ای شدی، گفت انقدر رفتار هات پخته شده که نمیخوام ترکت کنم همسرم 6 ماه بود که رفته بود سرکار و میگفت کاری پیدا کردم که سالها ارزوی من بود و الان دارم جایی کار میکنم که از علایق من هست، و میگفت هر دفعه که جایی میرفتم و چیزی که تو دوست داشتی میدیدم برات میخریدم و میگذاشتم کنار ، اونم خیلی دلتنگ شده بود و روی خودش کار کرده بود من توی چالش چهارماهه میخواستم همسرم برگرده خونه، بدهی هامون رو بدیم، سالها میخواستم توی دوره های معماری شرکت کنم و الان به همه ی اینها رسیدم، همسرم دو ماهه برگشته، دوره های معماری شرکت کردم و خیلی موفقم، شغلمو دارم، رفتار همه با من عوض شده و از همه مهمتر حالم خیلی خوبه و رابطه خیلی خوبی با خدا گرفتم که هیچوقت توی این 35 سال نداشتم، چهره من جوون شده، زخم معده و میگرن و ریزش موهام خوب شده و راه درست زندگیم رو پیدا کردم من یکبار آرزو کردم کاش یک ماشین داشت ولی به طرز عجیبی یک ماشین خارجی نصیبم شد پولی دستم رسیده که خونه بخرم زندگیم داره تغییر میکنه و من راه خودشناسی رو پیدا کردم دوستتون دارم و متشکرم
    پاسخ
    -0
    انصراف

    27 مرداد 99
    سلام خانم هروی عزیزم، سفر من با خیانت همسرم شروع شد، من وارد کانال شدم، دوره های جذابیت درونی و عزت نفس تا اعتماد به نفس رو برای خودم و همسرم تهیه کردم اما فقط انتظار داشتم همسرم و اطرافیانش تغییر کنند، حالم خیلی بد بود، همسرم هم نمیدونست که چرا اینکاررو کرده، من زندگی جهنمی برای خودم و همسرم ساختم، فوق العاده کینه ای و لجباز و حساس و قدر نشناس بودم، بخاطر ورشکستگی پدرم اصلا احساس لیاقت نداشتم و ترس داشتم که ترک بشم وقتی ازدواج کردم همسرم با وجودی که من رو خیلی دوست داشت و عاشقم بود ولی به شدت شکاک بود، مدام کنترلم میکرد و من آرزو میکردم همسرم بهم خیانت کنه تا من تلافی کنم و این اتفاق افتاد ! همسرم کار هایی برای من میکرد که هیچوقت نمیدیدم هیچ آقایی برای خانمش اینکارهارو کنه و در نهایت کسی که هیچکس فکرش رو نمیکرد به من خیانت کنه، خیانت کرد من دو سال زندگی بدی برای خودم و همسرم ساختم، مرتب دعوا داشتیم، زخم معده و میگرن گرفتم، چهره من زشت شده بود و دوست نداشت خودمو توی آینه ببینم، همه ی موهام ریخته بود، خیلی زندگی بدی داشتیم، همسرم مشابه با پدرم با یک ورشکستگی بدی مواجه شد با کلی بدهی، خودمم جایی فکر میکردم که اصلا امکان نداشت اخراج بشم اما سر موضوع کوچیکی اخراج شدم و هر دو 6ماه بیکار شدیم،هر جا میرفتیم کار برامون پیدا نمیشد، وسایل خونه رو میفروختیم که بتونیم اجاره خونه و قسط بدیم، روابطمون سرد بود، تمام آدمهایی که کمکشون کرده بودیم همه از کنامون رفته بودند ما واقعا به نقطه صفر رسیده بودیم، واقعا روز هایی بود که چیزی نداشتیم بخوریم، حتی پولی نداشتم که سوار تاکسی بشم ، یک روز فوق العاده گریه کردم از خدا کمک خواستم و از همون روز دوره جذابیت درونی رو شروع کردم بعد از دو هفته از یک هلدینگ خیلی خوب برای من کار پیدا شد و رفتم سرکار همسرم دارو های اعصاب مصرف میکرد و میدونستم اذیت های من و بیکاری و ورشکستگی بهش فشار زیادی اورده بود، یه روز گفت دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم ، میخوام برم و رفت من 10ماه توی خونه تنها بودم، از خانواده پنهون کرده بودم و به تنهایی روی خودم کار کردم، من آدمی بودم که به زندگی به دنیا باخته بودم و باید تغییر میکردم، فایل هارو گوش میکردم و تا 9 شب سرکار میموندم چون به پولش خیلی احتیاج داشتم، منی که شبها میترسیدم تنها بخوابم، 10 ماه تنها خوابیدم و از خدا کمک میخواستم وارد چالش چهارماهه شدم و بعد از 10 ماه یک روز دیدم که همسرم توی خونه نشسته با کلی هدیه که برای من خریده بود، من خیلی تعجب کردم ازش پرسیدم چیشده؟ گفت من برگشتم، من تغییر کردم و خیلی تو رو دوست دارم، من الان میبینم تو چقدر خانم شدی، چقدر بزرگ شدی، چقدر گذشتت بالا رفته انگار کس دیگه ای شدی، گفت انقدر رفتار هات پخته شده که نمیخوام ترکت کنم همسرم 6 ماه بود که رفته بود سرکار و میگفت کاری پیدا کردم که سالها ارزوی من بود و الان دارم جایی کار میکنم که از علایق من هست، و میگفت هر دفعه که جایی میرفتم و چیزی که تو دوست داشتی میدیدم برات میخریدم و میگذاشتم کنار ، اونم خیلی دلتنگ شده بود و روی خودش کار کرده بود من توی چالش چهارماهه میخواستم همسرم برگرده خونه، بدهی هامون رو بدیم، سالها میخواستم توی دوره های معماری شرکت کنم و الان به همه ی اینها رسیدم، همسرم دو ماهه برگشته، دوره های معماری شرکت کردم و خیلی موفقم، شغلمو دارم، رفتار همه با من عوض شده و از همه مهمتر حالم خیلی خوبه و رابطه خیلی خوبی با خدا گرفتم که هیچوقت توی این 35 سال نداشتم، چهره من جوون شده، زخم معده و میگرن و ریزش موهام خوب شده و راه درست زندگیم رو پیدا کردم من یکبار آرزو کردم کاش یک ماشین داشت ولی به طرز عجیبی یک ماشین خارجی نصیبم شد پولی دستم رسیده که خونه بخرم زندگیم داره تغییر میکنه و من راه خودشناسی رو پیدا کردم دوستتون دارم و متشکرم
    پاسخ
    -1
    انصراف

    دریا 5 مرداد 99
    سلام و عرض ادب و احترام سفر من اینجوری شروع شد که از وقتی که من جدی و حقیقی روی خودم کار کردم، زندگیم زیر و رو شد و باورم نمیشد زندگی من انقدر عوض بشه. من کاملا در نقطه صفر بودم.محیط کاریم من عوض شد، رفتار همکارانم با من خیلی غیردوستانه و اذیت کننده بود و من هرروز گریه میکردم و غصه میخوردم. خانوادم درکم نمیکردند، هر روز توی خونه ما بحث و قهر و ناراحتی بود، کسی که دوستش داشتم ترکم کرد و حتی فهمیدم بهم خیانت کرده.الان حس میکنم یک زندگی رویایی دارم و برای لحظه اش خداروشکر میکنم. همون همکارانی که باعث شدند من از کارم فراری باشم، حالا فقط جوری شیفت هاشون رو تنظیم میکنند که حتما با من باشند و تبدیل به دوستان من شدند. خانوادم که هیچوقت اصلا شرایط من رو درک نمیکردند، الان کاملا رفتارشون ایده آل من شده، کاملا من رو درک میکنند و همراه من هستند و تمام کارهای من رو بدون اینکه ازشون بخوام برای من انجام میدن تا شرایط مطابق میل من باشه.کسی که منو ترکم کرد و منو تحقیر کرد و من هیچ امیدی نداشتم و اصلا فکر نمیکردم یه روز اون ادم بیاد و حتی بهم یه سلام بده، چون فکر میکردم ازم فراریه و منو نمیخواد، به زندگیم برگشت و بهم گفت که من ارزش تو رو کاملا میفهمم ، تو خیلی ارزشمند بودی و هستی و یک جایگاه فوق العاده ویژه ای پیش من داری و ازم خواهش کرد که ازش ناراحت نباشم و اونجا بود که من واقعا فهمیدم وقتی تبدیل به یک الماس بشیم کسی نمیتونه کنارمون بگذاره و همه قدر یک الماس رو میدونند.الان بدون اینکه از کسی کمکی بخوام، یا کاری برای همکارانم انجام بدم خودشون داوطلبانه میان و کمک میکنند برای انجام کار های من که کار من سبک تر بشه و خیلی برام جالبه، حتی غریبه ها رفتار متفاوتی باهام دارن،خودشون بهم تخفیف میدن و ... از وقتی که با دوره های از جدایی تا تعالی و از عزت نفس تا اعتماد به نفس طلسم های روانی ، سایه ها و کامپلکس هام رو دیدم به آرامشی رسیدم که نداشتم، زندگی برام خیلی قشنگ تر شده، احساس فوق العاده بهتری دارم از اینکه دارم خودم رو زندگی میکنم.در طول روز بار ها با همه وجود ذوق میکنم و خداروشکر میکنم که منی که انقدر عصبی بودم و پیش مشاور میرفتم، دیگه نمیرم چون دوره ها خیلی به من کمک کردند و من روی تمام مطالب بارها و بار ها فکر میکنم که چطور اونهارو به زندگی خودم بیارم.خداروشکر
    پاسخ
    -0
    انصراف

    سارا 4 مرداد 99
    سلام استاد عزیز من 39سالم هست، دوران جوانی پرتنشی داشتم،پدرم اعتیاد داشت، پولش رو صرف قمار میکرد و با مادرم همیشه دعوا داشت، من از نظر اعتماد به نفس و عزت نفس کاملا تهی بودم.آقایونی که به سمت می اومدند من رو ترک میکردند و من قدرت تصمیم گیری نداشتم و در نهایت یک ازدواج سنتی داشتم در سن 19 سالگی.زندگی مشترک من پر از چالش بود، نمیتونستم اونهارو حل کنم، متوجه اعتیاد همسرم به تریاک شدم اما برخورد درست رو بلد نبودم و خیلی ناامید بودم، وضعیت مالی خوبی نداشتیم، من مجبور شدم برای خودم یک کار خونگی راه بندازم چون همسرم درآمدش رو خرج اعتیادش میکرد، من روز به روز توی کارم موفق تر شدم و خرجی خونه و بدهی های همسرم هم به دوش من افتاد و همسرم کم مسئولیت تر شد و به اعتیاد خودش ادامه داد.من شب و روز کار میکردم تا اینکه دیگه خیلی خسته شدم، عصبی و پرخاشگر و گوشه گیر شدم، مشتری هام رو در میکردم و با وجود ظاهر زیبام اصلا از خودم راضی نبودم، درآمدم رو هم از دست دادم و به نقطه صفر رسیدم، بار ها قصد خودکشی داشتم.به طرز معجزه آسایی هزینه ی تهیه دوره جذابیت درونی برای من فراهم شد و شروع به گوش دادنش کردم و مشکلاتم رو دیدم، تازه فهمیدم چقدر اشتباه داشتم، دیدم که من اصلا زندگی نکرده بودم.من سایه هام رو دیدم ، طلسم هام رو پیدا کردم، روی اونها کار کردم و کم کم تغییرات زندگی من شروع شد، اولین معجزه من حال خوبم بود، دستاورد دوم این بود که تمام مشکلاتم رو به خدا سپردم و رها کردم، همسرم واقعا تغییر کرد، الان خیلی مهربون تر شده، رفتارش بهتر شده، اون که هیچ هزینه ای نمیکرد حالا برای خونه کم و کسری نمیگذاره، به من خیلی توجه میکنه، مسئولیت پذیرتر شده و وقتی اعتیاد همسرم رو رها کردم، یک شب خودش تصمیم گرفت کلا اعتیادش رو کنار بگذاره و الان کلا پاک شده ، هرروز مشاوره میره و پروسه ی ترک اعتیاد همسرم هم به طرز معجزه واری بدون هزینه انجام شد.الان رابطه دخترم هم با همسرم خوب شده و حالش خیلی بهتر شده، زندگی من بهبود پیدا کرد، وضعیت کاریم تغییر کرد و توی چالش های خیلی تغییر کردم و به خودم رسیدگی کردم و الان از زندگیم راضی هستم، خشم من گریه های من تموم شده و الان حالم واقعا خوبه خداروشکر و ممنون از شما و تیم خوبتون
    پاسخ
    -0
    انصراف

    aramesh 20 ارديبهشت 99
    یک روزی که از یه جمعی بیرون آمده بودم و به خاطر قرار گرفتن تو آن جمع احساسات منفی نسبت به خودم و زندگیم داشتم در همون روز خواهرم به من دوره جذابیت رو هدیه داد واقعا عالی بود متوجه شدم چرا دچار آن احساسات شدم آن هم فقط با گوش دادن به دوتا فایل اول زندگی سالم خیلی به موقع آمد خوشحالم که راه پیشرفت ما را خدا در درون خودمون قرار داده و نه در محیط و نه در انسان های اطرافمون و نه در خانواده ای که هستیم همه چیز در درون رخ میده
    پاسخ
    -0
    انصراف

    سهیل کاظمی 17 ارديبهشت 99
    با سلام خدمت شما دوره عزت نفس و جدایی تا تعالی خیلی چیزها رو برای من به ارمغان داشت و هممون فکر میکنیم باید یکی بیاد و باشه و بهمون انرژی بده و حالمون رو خوب کنه در صورتی که اینجوری نیست ما اگه حالمون و امواج دورمون مثبت نباشه نمیتونیم کسی رو جذب کنیم و اینکه بعد از اتمام یه رابطه فکر میکنیم اون فردی که از دستش دادیم بهترین کیس بوده و هیچکس دیگه ای وجود نداره اینجاست که باید از شکستمون در یک رابطه به چشم یک تجربه نگاه کنیم و به خودمون زمان بدیم و حالمونو خوب نگه داریم برای اتفاقات قشنگ و آدمای خوبه پیش روی زندگیمون،،،در نتیجه مثبت فکر کنیم مثبت حرف بزنیم و چیزای مثبت رو جذب کنیم ممنون از دوره های خوبتون
    پاسخ
    -0
    انصراف

    نیلا دهمنش 16 ارديبهشت 99
    سلام من با گذروندن دوره عزت نفس و جدایی تا تعالی من فکر میکردم نباید اصلا تنها بود و تنها بودن ینی بی ارزشی و افسرده و خوشبختی ینی بودن با کسی .اما یاد گرفتم تنهایی خیلی با ارزش و اولا احترام گذاشتن به خودمون و برای خودمون ارزش قایل بشیم تا عذت نفسمون بره بالا و هر کسی رو قبول نکنیم و اینکه در صورتی ارزش داره بری تو رابطه که طرف مقابل احترام و عذت نفست رو بالا ببره و بفهمی اینده خوبی باهاش داری در غیر اینصورت اصلا وارد هیچ رابطه ایی نشید و به وجود و قلبتون احترام بگذارید حداقل خودمون رو دوست داشته باشیم😊
    پاسخ
    -0
    انصراف

    ندا 14 ارديبهشت 99
    کاش زودتر با دوره عزت نفس و جدایی آشنا شده بودم و متوجه این موضوع میشدم من چندین سال هست که با یه آدم خودشیفته زندگی میکنم چند سال اول خودم رو گول میزدم که مهربونی هاش بیشتر از خودشیفتگی هاش هست در صورتی که فقط وابستگی عاطفی پیدا کرده بودم اما حالا با داشتن دوتا بچه اون روی واقعی خودش رو نشون داد و منم نمیدونستم واقعا همچین چیزهایی هست و بعد از دوره ها متوجه شدم اشکالات خودم و اشکالات همسرم رو بهترین سالهای زندگیم رو فقط با تحقیر و کوچیک شدن گذروندم و تمام موفقیتهاش رو میگه من خودم عالی بودم و هر مشکلی داشته باشه میگه وجود تو باعث مشکلات منه در صورتی که اوایل ازدواجمون هیچی نداشت و هر چیزی که الان داره از زندگی با من به دست آورده و من با این دوره ها دوباره اقتدارم رو به دست آوردم و دارم روی خودم کار میکنم و انگیزه دارم برای بچه هام چون شاید برای من دیر شده باشه ولی برای اونها تازه اول راه هست و زندگی مشترکم رو حداقل میبرم در یک صلح و ثبات و مطمئنم الان دیگه راه درست و مسیر درست رو پیدا کردم و خودمو به خدا و دوره های شما سپردم
    پاسخ
    -1
    انصراف

    ارسلان قربانپور 12 ارديبهشت 99
    من کمی دیر با مجموعه اشنا شدم اما جلسات تهیه کردم و روی خودم کار کردم و میکنم؛ بیش از هر زمان دیگه ای خودم شناختم و دیدگاهم به زندگی عوض شده و باز هم بیش از پیش تشنه اموختن و کار کردن روی خودم شدم تا بهتر از قبلم باشم و زندگی کنم. از مهمترین دستاوردهام اهمال کاری خودم خیلی کم کردم و همه کارهایی که قبل عید باید انجام میدادم رو تموم کردم و روی بدن و سلامت خودم بیش از هر زمان دیگه ای کار کردم و میکنم. الان حس میکنم خودم هستم و باز هم بیشتر میخوام شبیه خودم باشم🙏🙏🙏جا داره از شما هم تشکر کنم🙏🙏🙏
    پاسخ
    -0
    انصراف

    Sholeh 3 ارديبهشت 99
    يكى از مسايلى كه داشتم اين بود كه از بچگى جرات حرف زدن نداشتم چه برسه به اينكه بخوام حق خودم رو بگيرم به هيچكس نميتونستم نه پگم و خيلى از افرادى كه به زندگى من وارد شدن از اين موقعيت نهايت استفاده رو ميكردن و من براى اينكه دوستام رو نگهدارم خيلى به همه سرويس ميدادم و همه كار ميكردم كه دوستام رو نگهدارم ولى بعد از يه مدت همه احتياجشون كه تموم ميشد خيلى راحت ميرفتن مثلا دوستم كه كار ميكرد من تا مدتها بچه هاش رو ميبردم مدرسه و اين شده بود وظيفه من، بعد هم خيلى راحت وقتى بچه ها بزرگ شدن ارتباطش با من قطع شد و خيلى باعث ازار من ميشد. نميدونستم چرا ولى با گوش دادن به فايلها متوجه شدم كه دليل تموم اين مسايل اين بودكه من در ناخوداگاه خودم رو دوست نداشتم هر كارى ميكردم از نظر خودم جالب نبود يه حس نارضايتى از خودم داشتم،يه حس خلاء كه با انكه ظاهرا خيلى قدرتمند بودم و همه كار ميكردم ولى خودم حس بدى از ضعيف بودن و پوچى داشتم. هميشه استرس داشتم و وقتى ميخواستم كارى رو انجام بدم حتى ساده ترين كار پر از دلشوره بودم. خانم هروى عزيزم كلمات جادويى شما با اون صداى گرم و مخملى ارامش رو به زندگى من اورد. فهميدم يكى از قفل ها و سايه هاى من اون حس بى ارزشى منه كه ريشه در كودكى من و تحقير و تمسخر خانواده داره ابن كه هميشه من رو با ديگران مقايسه ميكردن و صد البته كه همه از من بهتر بودن. فهميدم كه اگر خودم رو دوست نداشته باشم همين حس رو به بقيه هم منتقل ميكنم. يكي از دستاوردهاى من اينه كه الان يك زندگى هدفمند دارم براى خودم و وقتم ارزش قائل هستم. جرات نه گفتن رو دارم البته در كمال ارامش هستم. دوستام و همكارام همه ميگن چقدر عوض شدى چقدر ارامش دارى. ومن همه اين ارامش رو مديون شما هستم.
    پاسخ
    -1
    انصراف

    f.heydari 2 ارديبهشت 99
    باسلام و احترام از برنامه هایی که سال 98 داشتم 32 درصد آن محق شد که از مهمترین آنها 1-خرید خانه مناسب که آن زمان من فقط 10 درصد هزینه آن را داشتم و الباقی طی یک روز بطور عجیبی جور شد.!! این اتفاق سبب شد که مطمئن شدم که جهان جای امنی است و از امن بودن جهان به مهربانی خداوند و از مهربانی خداوند به عظمت خداوند رسیدم. 2-ایمان آوردم که خداوند خیر و برکت مطق را برای بندگانش می خواهد اگر مشکلی هست خودم مانع را ایجاد کرده ام... دلایل کارهای تحق نیافته: تنبلی 30 درصد موانع درونی که خودم در درون خودم باید اصلاح کنم 50 درصد شرایط ختصی که از اختیار من خارج است 20 درصد لیست برنامه های سال 99 را هم نوشته و تصمیم گرفتم که بطور جدی 80 درصدی که خودم عاملش هستم در برطرف کردنش تلاش کنم الباقی را به خداوند بسپارم
    پاسخ
    -0
    انصراف

    🌹 19 فروردين 99
    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸من الان اولين voice سال ٩٩ رو شنيدم و دلم نيومد تو اين حس خوب سهم كوچيكى نداشته باشم! سال ٩٨ جداى تمام كم و كاستى هايى كه براى همه بود، براى من از قشنگترين سال هاى زندگيم بود! بعضى از اولين هاى زندگيم رو تجربه كردم و تونستم بيشتر از هر زمان ديگه اى به خودم نزديك بشم! با چالش هاى كوچيكى كه براى خودم گذاشتم بيشتر از هميشه نقش تلاش و تأثير خودم رو توى اتفاقات هرروزم و احساس هر لحظه ام درك كردم! آرزو هاى سال پيشم رو مرور كردم و خواسته هاى جديدم رو بررسى كردم و براى رسيدن بهشون پر از انرژى و انگيزه ام! ياد گرفتم هرثانيه بايد ياد بگيرم ،گاهى بايد رها كنم و گاهى بايد قلبم رو باز كنم و ببينم ،بپذيرم، ببخشم و اجازه بدم جهان برام به بهترين شكل خلا زندگى رو كامل كنه!😌💪🏻ياد گرفتم قبل از هر تصميمى خودم رو بشناسم و بدونم چى به من آرامش و احساس رضايت ميده، جز براى باز كردن افق نگاهم و گرفتن تجربه ى ديروز براى آينده به عقب بر نگردم و بعد توى انتخابى كه كردم، توى پيچ و خم هاى مسيرم جريان داشته باشم ، و از ساده ترين ها لذت ببرم ، چرا كه زندگى همين لحظه است💕 اگه اينجا نه اما صداى شما و متن هاتون گوشه اى از آرامش خلوتمِ كه دوست دارم بهتون بگم ممنونم و براتون آرزوى خوبى مى كنم. 🌸
    پاسخ
    -5
    انصراف

    captcha
    پشتیبانی