چطور میشه با عذاب وجدان خیانتی که کردم کنار بیام، چطور میتونم با دردی که به یه ادم دادم زندگی کنم؟؟
من تمام دوره ها رو تهیه کردم و گوش دادم فقط برای افرادی که خیانت شده بهشون درس هاا داشت حالا اون فردی که خودش اینکارو کرده چطوری میتونه کنار بیاد با خودش؟؟
|
سوده جان سلام.
من زمانی وارد کانال شدم که از یک رابطه طولانی بیرون اومده بودم، خیانت دیدم و ترک شدم و با کار کردن روی خودم تونستم خودم رو جمع کنم، از لحاظ کاری پیشرفت کردم، استعداد واقعیم رو پیدا کردم و در اون جلو رفتم
من هیچ رابطه و پیشنهاد جدی ای نداشتم، هیچ خواستگار جدی ای نداشتم، با کار کردن روی خودم از این وضعیت بیرون اومدم و مورد توجه آدمها قرار گرفتم
خواستگاری داشتم که از لحاظ تحصیلات، شان اجتماعی ، موقعیت خیلی بالایی داشت، واقعا به من علاقه مند شده بود و حاضر بود هر کاری برای من و رابطه مون بکنه و بهم پیشنهاد ازدواج داده بود و همه میگفتند خیلی آدم مناسبی هست ولی من دوستش نداشتم، این بار من به خودم و خواسته ی دلم خودم احترام گذاشتم و خواستم برم سراغ چیزی که دلم میخواد با اینکه همه بهم میگفتند عشقی که تو میخوای وجود نداره و فقط توی قصه ها پیدا میشه ولی من این اقا رو رد کردم
پیشنهادات ازدواج دیگه ای بهم شد ولی هیچ کدوم به نتیجه نرسید و من خیلی راحت از اونها گذر کردم و اونهارو به چشم یک امادگی برای ورود به یک اتفاق بزرگ به زندگیم دونستم
وارد چالش چهارماهه شدم، آقایی به زندگی من اومد که مثل رویاهام بود، دقیقا مثل تمام چیز هایی که من همیشه بهشون فکر میکردم، دقیقا همونجوری عاشقانه و خیلی شبیه به خودم بود و تمام چیز هایی که من میخواستم رو داشت و همدیگه رو فوق العاده دوست داریم و بعد از مدت کوتاهی با توجه به شباهت هامون و شناختی که از خودمون و همدیگه داشتیم بهم پیشنهاد ازدواج داد
من تازه وارد دو تا چالش اصلی شدم، بزرگترین ترس زندگی من از بچگی پدرم بود، پدرم بسیار عصبی بود و اخلاق تندی داشت و من کامپلکس ها و گره هایی زیادی ازش داشتم و همیشه ازش میترسیدم و سکوت میکردم که عصبی نشه و میترسیدم اگه بخوام ازدواج کنم و پدرم قبول نکنه چی میشه و همینطور هم شد و پدرم مخالفت کرد و موافق با ازدواج من نبود
چالش دوم من این بود که در طول رابطه احساس بی لیاقتی میکردم، چون قبلا شکست خورده بودم دائم ترس داشتم که این آقا هم منو ترک کنه یا خیانت ببینم، یا با هم به مشکل بخوریم
من سه ماه با دوره های جزیره گنج و دوره از جدایی تا تعالی روی خودم کار کردم و خیلی خیلی به من کمک کرد که آرامش خودم رو حفظ کنم و استرس و ترس رو کنار گذاشتم و خیلی این ها برای من کار بردی بود و تونستم صبر کنم و شدیدا به خداوند توکل کردم
خانواده این آقا به خونه ما اومدند و به طرز باورنکردنی همه چیز خیلی خیلی راحت تر از چیزی که در تصورات من بود پیش رفت و پدرم به راحتی بدون هیچ عصبانیتی قبول کرد و راضی شد و ما الان قرار ازدواج مون رو گذاشتیم
من میدونم زندگی و هر رابطه ای چالش های زیادی داره ولی با این دوره ها به این دیدگاه و جهان بینی رسیدم که من میتونم ازشون عبور کنم و این دید رو به شریک عاطفی خودم هم دادم و با هم میتونیم از پس هر چالش و هر مشکلی بربیایم و رابطه مون رو قشنگ ساختیم و بنای رابطه رو با آگاهی ذره ذره گذاشتیم و من میدونم کسی که وارد مسیر آگاهی بشه میتونه رابطه شو به خوبی جلو ببره
من با توجه به تجربیات تلخ گذشته خودم، فکر میکردم دیگه هیچ منو نمیخواد، هیچ کس منو دوست نخواهد داشت، هیچوقت ازدواج نخواهم کرد، عشق فقط توی داستان هاست و زندگی من تموم شده ولی الان وجه دیگه ای از زندگی و رابطه و دنیا رو میبینم.شکر که با شما و کانالتون اشنا شدم
|
سلام.
من زمانی با کانال آشنا شدم که درگیر خیانت همسرم بودم در حالی که داشتم برای کنکور دکتری خودم رو حاضر میکردم . در این مدت فراز و نشیب های زیادی در زندگی من رخ داد.
به در خواست همسرم چون نمیتونست اون خانم رو فراموش کنه و اون خانم پافشاری داشت با همسرم باشه ، ما از هم جدا شدیم، من با وجودی که علاقه زیادی به همسرم و زندگیم داشتم ولی وقتی دیدم همسرم علاقه ای به بودن در کنارم نداره، تن به جدایی دادم
من از تمام حقوقم گذشتم که بتونم کنار فرزندانم باشم اما همسرم و خانواده اش فرزندانم رو ازم جدا کردند و اجازه هیچ نوع ارتباطی به من ندادند، من خیلی عذاب کشیدم، من ترس از جدایی، از دست دادن فرزندانم و زندگیم رو داشتم و این ها تماما برای من رخ داد. انگار خداوند میخواست این اتفاقات بیوفته تا من حس کنم نباید بترسم
من بلند شدم، کنکور دکتری دادم و با رتبه 4 برای دانشگاه تهران دعوت به مصاحبه شدم و همزمان خبر امد فرزند 4 ساله من از دوری من، دچار سرطان شده و من به بیمارستان رفتم، واقعا حالش بد بود، حرف نمیزد، غذا نمیخورد، شرایط خیلی بدی داشت، سیلی اول من جدایی بود، سیلی دوم بیماری فرزندم، 2 ماه کنارش در بیمارستان بودم و این مدت فقط خدا کنار من بود، من خیلی تغییر کردم، ارتباطم با خدا خیلی نزدیکتر شد، فرزندم ترخیص شد و حالش بهتر شد و زندگی من کم کم روی روال خوبی افتاد
خانواده همسرم خیلی تغییر کردند، همسرم بخاطر مریضی فرزندم مجبور بود بیشتر با من در ارتباط باشه، اولش رابطه سرد بود و من عذاب میکشیدم ولی کم کم همه چیز عوض شد
من وارد چالش 4ماهه شدم، دوره های جزیره گنج و از جدایی تا تعالی رو تهیه کردم، با گوش دادن به فایل ها قفل و طلسم های خیلی زیادی پیدا کردم
بزرگترین دستاوردی که توی چالش به دست اوردم این بود که اون آقایی که یکسال پیش به هیچ عنوان حتی صحبت کلامی با من نداشت، چه برسه بخواد بهم نزدیک شه، توی این چالش به من بار ها درخواست ازدواج مجدد رو داد، از من خواهش کرد دوباره به زندگیش برگردم ولی الان من هستم که دارم تصمیم میگیرم ایشون رو قبول کنم یا نه؟ فکر میکنم ایا این اقا مناسب من هست؟ این اقا که به زور از من خواست از زندگیش برم حالا اصرار داره که من برگردم. توی این چالش این اقا دائم به من نزدیک میشه، از هر فرصتی استفاده میکنه کنار من باشه، اقایی که اصلا با من حرف نمیزد انقدر تغییر کرده مثل یک خانم تو خونه کار میکنه، کمکم میکنه، هر کاری دارم میخواد برام انجام بده، به بهانه های مختلف برام هدیه میگیره، از نظر فیزیکی انقدر بهم نزدیک شده که دیگه من معذب میشم😃چالش چهارماهه به من خیلی کمک کرد و احساس خیلی خوبی دارم، من خودی رو که گم کرده بودم پیدا کردم و خیلی خیلی خوشحالم به دستاوردی که فکر میکردم محال هست رسیدم
الان احساس میکنم گوی و میدان دست منه، قدرت دست منه، یکسال پیش اون اقا داشت منو با رفتار هاش کنترل میکرد و الان منم که به ایشون میگم چیکار کنیم، کجا باشیم، .... و این اقا مصرانه دنبال ازدواج با من هست.ازتون خیلی ممنونم خانمهروی جان
من درد شما رد کشیدم خیاتت رو دیدم وآلان ۴سال جدا از هم زندگی میکنم ۳ فرزند دارم بامن زندگی میکنن..وخوشحال حال دل یک رنجدیده مثل من خوبه شده خدای شکرت برایت از خدا آرامش خواهانم..🙏🙏🙏
|
|
سلام و درود.
من پنج سال در رابطه ای بودم که اون آقا هیچ تلاشی نمیکرد که ما بهم برسیم و من ازش جدا شدم
وارد چالش چهار ماهه شدم و فوق العاده بود برای من . کسی که من ازش جدا شدم به زندگیم برگشت و از من خواستگاری کرد و میگه که من بدون تو نمیتونم زندگی کنم و میخوام باهات ازدواج کنم.من 35سالم هست و قبلا ازدواج کرده بودم و این خیلی برای من عجیب بود که شرایط ازدواج برای من مهیا بشه ولی اون آقا میگه من نمیخوام بدون تو زندگی کنم و با خانوادش هم صحبت کرده.من همیشه احساس میکردم لیاقت یک زندگی خوب رو ندارم چون همیشه تو زندگیم سختی های زیادی کشیدم، خشم درونی خیلی زیادی داشتم و همیشه حالت عصبانیت داشتم ولی الان کلی تغییر کردم با دوره ها و با چالش هم به چیزی که میخوام دارم میرسم.دوره جزیره گنج و از جدایی تا تعالی برای من فوق العاده بود و به نظرم هر انسانی باید اینهارو گوش بده، الان فهمیدم منم میتونم خوشبخت باشم، منم میتونم به چیزهای خوب برسم، خشم هام و طلسم هام، قفل هامو کشیدم بیرون و با چالش 4ماهه زندگی من کلی تغییر کرد. خیلی ممنونم از سوده هروی عزیز
|
من همیشه تو نظرات دوستان میدیدم چقدر دوره جزیره و بخصوص از جدایی تا تعالی موثر و کاربردی میدیدن ولی خودم هنوز به اون مرحله نرسیدم الان جلسه 2 از جدایی تا تعالی رو گوش کردم با بند بند وجودم حس کردم حرفای خانم هروی رو چقدر غفلت کردم همیشه میدونستم یه ایرادی هست و یه جای کار میلنگه ولی اینکه چی بود رو نمیدونستم دلم میخواست گریه کنم بابت کودک درونم که انقد زجر کشیده ولی ترجیح دادم بلند شم و به دادش برسم تا آخر این دوره چه اتفاقها که قراره بیافته
واقعا ممنونم هر چند که خیلی پیشتر احتیاج داشتم به این همه آگاهی ولی هنوزم راه بسیاری پیش رو دارم و مصمم هستم به ادامه راه درست
|
دقیقا همین طوره.قبلا سعی می کردم طبق گفته های کتابها با افراد منفی ارتباط نگیرم.از وقتی دوره ها رو تهیه کردم متوجه شدم آدمهای قیمتی اونقدر درونشون ارزش داره که واقعا می خوای هر لحظه باهاشون باشی.و البته کسانی که به هر دلیلی روی خودشون کار نکردن از هر لحاظ اصلا جذابیتی ندارند هر چند ظاهر بسیار فاخری داشته باشند.ولی کشش ندارند اصلا. بخصوص در دوره جذابیت درونی و دوره جدایی تا تعالی
|
تو زندگیم با شوهرسابقم خیلی احساس طردشدگی ویاس وناامیدی داشتم .همیشه به این فکر میکردم که دیگه نمیتونم به اهدافی که دوست داشتم برسم که یکی ازاون اهدافم قبل ازدواجم رفتن به دانشگاه ودرس خوندن تورشته ای که خیلی دوست داشتم بود ولی با ازدواجم این ارزو برام محال شد ودیگه تبدیل شدم به یه زن افسرده 😔😔ولی بقول خانم هروی یجایی اززندگیم رسیدم به نقطه صفرزندگیمو و خودم دست رو زانوهام گذشتم ورفتم دنبال تغییرزندگی و تکلیف زندگیموکه خیلی زجرکشیدم خودم درستش کردم وتوهمون شرایط سختی که پله های دادگاه رو بالاو پایین میکردم دوره جدایی تا تعالی رو هم تهیه کردم و گوش میدادم و ممنون لز شما هستم
|
دقیقا👌 خانم هروی جونم همین هفته دل ب دریا زدم و تصمیم گرفتن خودمو از هر بند نافی جدا کنم و با استفاده از دارایی خودم ک تنها چیزی بود ک داشتم استفاده کنم و کاری رو جدی شروع کنم ؛دقیقا فردای اون روز ک تصمیممو عملی کردم ی شغل بهم پیشنهاد شد از کسی ک مدتها پیش ب خاطر قفل ذهنیم شروع کردم ب نامه ای ک هیچ وقت پست نمیشه و روزانه طلب بخشش و تندرستی واسش...دوستان ناگفته نماند ک اقتدارمو با روزه گرفتن خیلی بالا بردم نسبت ب قبل چون خیلی جلوی هرز انرژی رو میگیره توی طول روز و ارتباطی ک با خدا میگیریم ....امتحان کنید دوستان فرصته خوبیه.......مرسی خانم هروی جوووو و وووووونم💖💖💖💖💖
|
باور کنید تا قبل از آشنا شدن با کانال خانم دکتر ودوره جزیره گنج و جدایی تا تعالی تصورم از دوست داشتن و احترام بخود خودخولهی بود یعنی من آدم خوبی نیستم ولی این تغییر نگرش کل زندگی منو متحول کرد امیدوارم همتون بسمت و جهت گسریهای مثبت گام بردلرید و بابت تموم آموزه هاتون سپاسگزارم 🌷🌷🌷
|
دوره جدایی تا تعالی همزمان با جزیره گنج غوغا به پا میکنه منم عشقم حدود ۳۰درصد از این اخلاق خودشیفتگی داشت و فقط فکر میکرد خودشه که داره درست میگه ولی خداروشکر ادم با وجدانی هست . اگر جوری حرف بزنه ک بهم بفهمونه من مقصرم تا بدونه من ناراحت شدم سریع از دلم درمیاره . البته اون کلامش منطقی هست اما گاهی بازی با کلمات رو انجام میده من قبلنا وقتی این دوره رو نگذرونده بودم هم عقیدش میشدم اما الان اگر حرفی بزنه و بخواد منو مقصر کنه منم سکوت نمیکنم و حرفای منطقی تحویلش میدم ک باعث میشه خودش بگه ببخشید🙌
|
شاید خیلیا خراب شدن کاخ آرزوها رو دستاورد ندونن ولی من میگم کاخی که آدم خشت به خشتش رو از روی ناآگاهی میچینه خراب شدنش عین خوشبختیه. من تو سالی که گذشت تجربههای بدی رو گذروندم و مهمترینش بیرون اومدن از رابطهای بود که از شروعش اشتباه بود. روزای سختیه واسم و من هنوز نتونستم سرپا بشم اما باور دارم میتونم از دل این خرابه گنجی بیرون بیارم که جبران همهی رنجهایی باشه که روحم متحمل شده. واسه سال جدید اولین برنامهم اینه که تلاش کنم و دوره جدایی تا تعالی رو تهیه کنم و خودم رو بسازم. امیدوارم که بتونم ممنون و سال جدید رو بهتون تبریک میگم
|
من خیلی فرصت نداشتم روی خودم کار کنم، ولی با وجود اینکه خیلی کار نکردم چند تا دستاورد داشتم، یکی اینکه با کودک درونم تونستم ارتباط برقرار کنم و منی که احساس میکردم دوست داشتنی نیستم ، این احساسو در خودم از بین بردم- دستاورد بعدیم اینکه وقتی من بچه بودم کسی اومد که منو بدزده و نتونست این کارو انجام بده، این باعث شده بود که من سالها با ترس زندگی میکردم و حتی خیلی شبا کابوسشو میدیم، من تونستم با کودکم ارتباط برقرار کنم و این ترس و از بین ببرم- و از همه اینا مهمتر اینه که برای من جهان جای خیلی ناامنی بود و من با دوره جزیره گنج و از دوره جدایی تا تعالی تونستم خدا رو واقعا احساس میکنم که یه نیرویی بزگرت از همه مخلوقات حمایتم میکنه
|
سلام سوده جان من نمیدونم شمارو چی صدا کنم فرشته ی زندگیم بگم؟فرستاده ی خدا بگم؟مادر دوم بگم؟
سوده ی عزیزم شما اون کسی بودین که مثل بچگی هام وقتی از درد به خودم میپیچیدم و نمیدونستم که گرسنه ام از راه رسیدین و تغذیه ی معنویم کردین منو از دل دردهام کشیدین بیرون و به دردهام مفهوم بخشیدین
منو وارد یه دنیای دیگه ای کردین که تا به حال تجربه ش نکرده بودم شما به من چشم دوباره دادین شما به من فهم دوباره دادین و اینکه من از خدا بی نهایت ممنونم که چون شمایی رو در زندگیم قرار داد
من با گوش سپردن به ویسهای شما دستاورد فراوان داشتم اما مهمترینشون پیدا کردن اقتدار ترک یک زندگی ۵ ساله ای بود که پر بود از تحقیرها و نشانه های منفی که داد میزد که تو باید این زندگی رو ترک کنی اما من نمیتونستم چون اقتدارش رو نداشتم من دوره ی جذابیت درون رو گوش دادم و اون آدم برگشت و ازم خواست ببخشمش و به اون زندگی برگردم و طوماری از جملات عاشقانه نثارم کرد اما من دیگه کاملا حس میکردم که ایشون مداری متفاوت با مدار من داره و دیگه تمایلی به برگشتن بهش رو نداشتم بعد از اون جدایی که هنوز هم کامل مراحل طلاقش تموم نشده من دوره ی عزت نفس رو گوش دادم وای نگم براتون از احساسی که موقع گوش دادن بهشون داشتم و فقط میخواستم که بغلتون کنم از عمق وجودم و هنوز خیلی راه دارم برای پیدا کردن خود حقیقیم و پیدا کردن خدای درون خودم همین دیروز دوره جزیره ی گنج و جدایی تا تعالی رو خریدم و خیلی مشتاقم و ذوق دارم برای شروعشون قول میدم بهتون که از دستاورد های دیگه م بی خبرتون نذارم
یک دنیا ممنونم و براتون از خدا یک دنیا آرامش و عاقبت به خیری رو میخوام
یکی دیگه از دستاوردهای من این بود که این دنیا به طرز عجیبی برام امن شده منی که یکی از ارزشهای نصب شده در درونم این بود که محافظه کار باشم اصلا زود به کسی اعتماد نکنم که عاقبتش پشیمونی هست اما الان دیگه به دنیا به حد زیادی اعتماد دارم و جهان در ذهن من یه امنیت عجیبی پیدا کرده که قبلا این طور نبود به عنوان مثال این بار که میخواستم دوره ی جزیره ی گنج و دوره ی جدایی تا تعالی رو تهیه کنم واقعیتش چون به زودی قراره شروع به کار کنم و فعلا حقوقی رو دریافت نمیکنم خوب اگه قبلتر بود با خودم میگفتم ممکنه نیاز بشه و بهتره فعلا تهیه نکنم اما الان فکر کردم هیچ چیزی با ارزش تر دوره های سوده ی عزیزم رو فکر نمیکنم باهاش مواجه شم تا برای اون هزینه کنم و خریداری کردم دوره هارو و نمیدونم چرا مطمینم که با مشکلی مواجه نمیشم و خدا حواسش به من هست😊
|