سلام خانم هروی جاان
چند شبه فرصت خوندن مقالات رو نداشتم دلم تنگ شده بود.
امشب هم با خوندن اولین مقاله دقیقاا همون چیری بودکه امشب برام اتفاق افتاد.
عااشق جمله امام علی داخل ویس هاتون شدم که برید درون دل ترس هاتون و ترکیب کردنش با این متن خیلی جالب میشه. من دختری با ارزش هستم و با کلی ویژگی های عالی که امشب ب ناخود اگاه عزیزم گفتم ببین انجام دادم و چ طعم شیرینی داشت.
|
سلام خانم هروی عزیز با کمک خدا و لطف شما دارم هر لحظه به خود واقعیم نزدیک تر میشم سایه هامو پیدا می کنم و هر روز انقدر روشون کار میکنم تا بخشی از وجودم بشن خیلی ممنونم اول از خدا بعد از شما
|
سلام خانم سوده هروی عزیز
من همیشه به خاطر اینکه خودم و دوست نداشتم ضربه های بدی رو تجربه کردم. کتاب زیاد می خونم و به مفاهیم خودشناسی و درک هستی علاقه زیادی دارم و با این مفاهیم غریبه نیستم. اما هیچ وقت به معنای واقعی موفق نشدم اساس شخصیتم رو درست بسازم و ضعف ها رو برطرف کنم. اما این روزهای اخر سال به لطف کرونا و بیشتر در خانه ماندن، دوباره از کتابهایی که خوندم و ویس هایی که داشتم عبور کردم و با کانال و سایت شما آشنا و همراه شدم. احساسم نسبت به خودم و احترامی که برای خودم قایل هستم در حال تغییر و خوشحالم. بابت اینکه این فرصت رو به خودم دادم تا از چاله های درون و بیرونم فاصله بگیرم تا پیشرفت کنم.
ممنون بابت همراهی شما در این سفر
|
خانم هروی عزیزم سلام
درونم را آشفته کردی انگار خونه تکونی تازه میفهمم چه گنج هایی بوده ندیدمش چه وسایلایی بوده اضافی و بدرد نخور بوده و تازه میفهمم ترسی که همیشه در دل داشتم یک چیز بود نقاب خودم . من ترسوترین ادم بود ضعیف ترین و خسته کننده ترین
الان میفهمم همه چیز من هستم میتونم بهترین هم باشم بشرطی که بخواهم
خانم هروی نمیشه براتون دعایی خیرتر از این بکنم که طول عمر وسلامتی
شاید باور نکنید تنها ترس الانم دوری از شماست تازه راه افتادیم تنهامون نزارید بیشتر از هرکسی براتون ارزوی سلامتی دارم عشق به دیدن نیست عاشقتونم.
|
سلام خانم هروی
از زمانی که وارد دنیای درون خودم شدم پیوسته در حال کشف و مکاشفه هستم،برای دانستن زبان دنیا نیاز به تکلم ندارم دنیا هم بی نیاز هست وجدای از کلمات پیوسته در حال گفت و گو هستیم
مرز ها شکسته شده و دنیای من در جهانی بی حدومرز شکفته شده،حالا نه حصری هست نه قصری
اینجا که من وارد شدم سرزمین ازادی هست
مُلک الهیست
این گذر من را به یاد این شعر از مولانا می اندازد
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید *** معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار *** در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید *** هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید *** یک بار از این خانه بر این بام برآیید...
|
از وقتی با شما آشنا شدم بیشتر به درون خودم میرم و یکی از دغدغه های من این شده چرا این همه موفقیت و توانایی می بینم و میدونم و استفاده میکنم اما با یک اشتباه کوچیک یا یک فراموش کاری همه این همه موفقیت ندید میگیرم و به چشمم نمیاد و خودمو سرزنش میکنم.
|
همین امشب با کسی حرف میزدم، چیزی به من گفت که نشان ضعف من بود، و منو درگیر دنیایی درونیم میکرد، دنیای که پر حس بی ارزشیه، من این دنیا رو خاموش نگهش میدارم، اما مثل یک آتشفشان هر چند وقت یکبار فعال میشه؛ چرا که من این بی ارزشی رو از ریشه حل نکردم، به توانایی های بی حد و مرزم فکر نکردم تا یک اتفاق کوچیک پیش میاد یادم میره من یک انسانم، با انبوهی از استعدادهای درونی که میتونم در بهترین جهت( هدف من از زندگی ) استفاده کنم. باید درست نگاه کنیم به مساله ها، ضعف ها رو میشه درست کرد، اگر ضعفی به آدم حس بی ارزشی بده، فلج کنندست.
|