هیچ اپراتوری آنلاین نیست. در حال حاضر با استفاده از صفحه تماس با ما می توانید سوالات خود را مطرح کنید.
    سبد خرید خالی است.
    فایل های آموزشی رایگان
    در ابتدای رابطه، از کجا بدانم رابطه خوب است یا خیر؟

    در ابتدای رابطه، از کجا بدانم رابطه خوب است یا خیر؟

    این صفحه را به دوستانتان بفرستید×
    ایمیل شما:*
    ایمیل گیرنده:*
    نام شما:
    پيام شما:
    کد امنیتی*
    captcha




    اطلاعات بیشتر
    مشخصات فنی
    دانلود
    ارسال نظر
    captcha
    اخرین نظرات
    24 مرداد 99
    درود سوده جان من 15سال پیش زندگیم رو با تعداد زیادی از کامپلکس ها و عقده هایی شروع کردم که حرکات و آمال و آرزو های من رو کنترل کرده بودو من کمبود هام رو در وجود همسرم جستجو میکردم و همیشه ملاکم برای ازدواج عشق بود تا با عشق دیگری خوشبخت بشم و عشقی که به خودم نداشتم از دیگری میخواستم پدر و مادر من هر دو شخصیت وابسته ای داشتن، پدرم استقلال مالی نداشت و احساس عدم لیاقت و ارزشمندی از کودکی در من درونی شده بود، احساس سنگین طردشدگی سال ها در ناخوداگاه من بود و من ازش خبر نداشتم اما زندگی زناشویی من رو کنترل میکرد و من همیشه احساس نا امنی در زندگیم داشتم و با هر بحثی که پیش میومد، همسرم منو تهدید به طلاق میکرد و من همیشه دنبال مردی بودم که بهش تکیه کنم و حامی من باشه و عاشقم باشه و این کمبود ها زندگی من رو خراب کرده بود، من همیشه مورد سرزنش و انتقاد و تحقیر مادرم بودم و انقدر خشم در من درونی شده بود که کنترلم میکرد من سطح تحصیلات و جایگاه اجتماعی خوبی داشتم اما هیچوقت ارامش و رضایت درونی نداشتم ما با تلاش زندگیمون رو از زیر0 شروع کردیم ولی به محض اینکه همسرم به جایگاه بالایی رسید هرروز منو کتک میزد، تحقیر میکرد و میگفت باید طلاق بگیری و من دیگه تو رو نمیخوام، حالا که به اینجا رسیدم میتونم تو رو از زندگیم بیرون بندازم من روزی 15 تا قرص اعصاب با دوز های بالا مصرف میکردم، 3 با درخواست طلاق توافقی دادیم، همسرم هر شب منو از خونه بیرون مینداخت و میگفت باید بری ، کتک ها و تهمت های بیشتر مثل یک چرخه تو زندگی من تکرار میشد باورش برای من سخت بود که یک روز همسرم وکیل گرفت تا به طور جدی همه چیز رو تموم کنه، من 20 کیلو وزن کم کردم، دچار افسردگی خیلی شدیدی شدم و فقط با قرص های اعصاب خودم رو از هشیاری خارج میکردم، با دوره ها آشنا شده بودم، ترسم رو کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم به دادگاه برم با خدا راز و نیاز کردم و ازش خواستم کمکم کنه بتونم و تسلیم بشم؛ که صبح دیدم همسرم 38بار بهم زنگ زده در حالی که 3ماهی بود بهم زنگ نمیزد و اگر هم من زنگ میزدم با توهین قطع میکرد، دوباره زنگ زد و گفت که من پیشمون شدم، لطفا نرو دادگاه ،نمیخوام طلاقت بدم من به زندگیم برگشتم، با دوره های جذابیت و عزت نفس و جزیره گنج خودمو پیدا کردم، این اقتدار در من ایجاد شد تمام ۱۵ تا قرص اعصابم رو قطع کردم، این بار من برای بودن و موندن توی اون زندگی شرط تعیین میکردم، ریشه های طردشدگی مو با دوره از جدایی تا تعالی پیدا کردم، علت وابستگی هامو دیدم، سایه هامو پذیرفتم، خودمو پذیرش کردم، دست از اثبات خودم برداشتم، زخم هامو دیدم و ریشه یابی کردم، فهمیدم اونی که باید خودشو اصلاح کنه من هستم، فهمیدم سالها نقش قربانی بازی کردم که عشق دریافت کنم و دیدم باید خودم این عشق و محبت و توجه و احترامو خودم به خودم بدم و برای دریافتش نباید به دیگران باج بدم، دیدم من اصلا عزت نفس نداشتم، اقتدارم رو بالا بردم، زندگی هشیارانه رو یاد گرفتم ، خیلی صبور تر شدم، اروم تر شدم، خشم هام کنترل شده همسرم رفتارش با من خیلی عوض شده، دیگه خبری از بی حرمتی و خشونت ها و کتک ها وجود نداره و دیگه میتونیم مسائل مون رو با گفت و گو حل کنیم رابطه من با خداوند خوب شد، رابطه من با خانوادم خیلی خوب شد، نوع نگاهم به مشکلاتم تغییر کرد و به آرامشی که هیچوقت نداشتم رسیدم.ممنونم ممنونم ممنونم خانم هروی
    پاسخ
    -6
    انصراف
    H.H 9 شهريور 99
    سطر به سطر نوشته هاتون رو خوندم و با تمام وجودم از ته قلبم براتون خوشحال شدم و امیدوارم تمام آرزوهاتون حکمت خداوند متعال باشن و هر روز سرشار از عشق و دوست داشتن وسلامتی باشید.
    -4

    captcha
    پشتیبانی