شخصی که یکساله منو رها کرده بود برگشت

همیشه وقتی میدیدم دیگران میگن کسی که دوستش داشتم وقتی من تغییر کردم، برگشت میگفتم چطوری میشه آخه 
و باور نمیشه که اون شخصی که یکساله منو رها کرده بود برگشت و کلی از من عذر خواهی کرد و  خیلی تعجب میکنه من چقدر آروم تر و منطقی تر شدم 

اون حتی تمایل نداشت به من زنگ بزنه

من در رابطه ای بودم  که اون حتی تمایل نداشت به من زنگ بزنه حالا طوری شده که به شدت اصرار داره رابطه مون رو رسمی کنیم 

آدم وقتی این دوره ها رو که میگذرونه احساس میکنه واقعا تغییر کرده همش به خودم میگم کاش زودتر روی خودم کار میکردم

اتفاقاتی داره برای من می افته که اصلا فکرشم نمیکردم باعث شده خیلی اعتماد بنفسم بالا بره

من دوره های زیادی رو گرفتم

و کتاب های زیادی رو خوندم وقتی میخواستم دوره ها رو تهیه کنم خیلی مقاومت داشتم نمی دونم چی شد خریدم

من از روزهای اول خیلی دستاورد داشتم مثل آشنا شدن با ادم هایی که خیلی تو زندگیم تاثیر گذار بودن 
رابطه عاطفی ام خیلی بهتر شده ومن خیلی خوشحالم 
درهای جدیدی داره به روی من باز میشه

با وجود زیبایی هیچ خواستگار و پیشنهادی نداشتم

دوره ها رو شروع کردم اما مطمئن نبودم به طور عجیبی دیدم بعد از چند وقت به شدت دارم مورد توجه دیگران قرار میگیرم مدام پیشنهاد بهم میشد و برام خیلی جالب بود

از زمانی که مسئولیت زندگیم و پذیرفتم حالم خیلی بهتر شده و رابطه ام با جهان هستی خیلی عالی شده

خیلی داستانش قشنگ بود

خیلی به همه پیشنهاد میکنم گوش بدن چون توی صحبتاش کلی امید هست و اینکه وقتی ما چیزی و که دیگران تجربه میکنن و گوش میدیم به این باور میرسیم که پس نشدی وجود نداره نشدن ها رو خودم برای خودم ایجاد کردم

من فوق لیسانس روانشناسی بالینی هستم

و در این حوزه مشغول به کارم

اتفاقی که برای من بعد از دوره عزت نفس و جذابیت درونی افتاد این بود که من فهمیدم چطور خودمون رو واقعا دوست داشته باشیم 

من مشکل خشم و عصبانیت شدید داشتم که بهای زیادی رو برای این دادم تا اینو متوجه شدم که من باید احساس خوب و آرامش داشته باشم تا دیگر هم درکنار من این احساس رو داشته باشه اما با کمک دوره ها تونستم اینو در خودم بوجود بیارم
من در حد رفرنس های دانشگاهم این دوره ها رو مرور میکنم و یاداشت برداری میکنم

بعد ۴ سال که جداشدیم

من نابود شدم؛ علائم ام اسم بسیار شدید شد در حدی که دیگه نه میتونستم راه برم نه کاری انجام بدم، بدنم بی حس شده بود؛داروهای پزشک ها نتونست منو درمان کنه؛ هر راهی و امتحان کردم
بعد شروع دوره ها، کم کم حالم بهتر شد و بعد چند هفته رفتم ورزش، در حالیکه دیگه هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم ورزش کنم، من که هیچکاری نمیتونستم انجام بدم الان علائم بیماریم از بین رفته و الان در یه ورزشکار میتونم کارام و انجام بدم و توان بدنیم خیلی بالا رفتم 
از لحاظ روحی خیلی بهتر شدم اون آقا برگشت ولی من الان دیگه وابسته اش نیستم 
الان هرچی که میخوام در حدی فقط بهش فکر کنم اتفاق می افته و راههایی جلو پام باز میشه که اصلا فکرشو نمیکردم
پزشکم باور نمیکرد در این چند ماه اینقدر خوب شده باشم،دکترمم قول داده داروهام و قطع کنه
اون آرامشی و که قبلا توی ماشین و.. دنبالش بودم و بدست نیاوردم الان بدست آوردم

همسر من رفتار خوبی با من نداشت

ولی یک هفته است که دارم تمرین ها رو انجام میدم دیگه بی احترامی نمیبینم 
بی توجهی همسرم باعث شده بود اعتماد بنفسم و از دست بدم من تا پای خودکشی هم رفتم ولی امروز امیدوارم به زندگی
داستان منو گوش کن شاید به تو هم کمک کنه