گفتند باید در بیمارستان روانی بستری بشی
در کشور غریب تنها حامی و عشقم را از دست دادم یک روز وسط خیابون دچار حمله شدید عصبی شدم و از گوش و بینی من خون می اومد و دختر ۹ ساله ام منو بیمارستان برد من به واسطه دوستم شروع کردم .... و زندگی من تغییر کرد.. داستان زندگی من و گوش کن
او دوباره به زندگی با من برگشت
من خیانت دیدم و سالها با کمک روانپزشک و .. سعی کردم بتونم با این مسئله کنار بیام ولی نشد من خیلی به کتابها و .. مراجعه میکردم برای حل این موضوع تا اتفاقی با زندگی سالم آشنا شدم و شروع کردم هنوز تازه من قدم های اول رو برداشته بودم توی یک هفته که همسرم با اون خانم کلا رابطه اش رو قطع کرد و این برام خیلی جالب بود داستان من و گوش بده شاید بهت کمکی بکنه
از اون حالِ بد و مشوش رسیدن به آرامش و حال بهتر
از اون حالِ بد و مشوش رسیدن به آرامش و حال بهتر، یعنی چیزی در درون تو تغییر کرده و اون تغییرات منجر به حال بهتر شده من بارها و بارها شاهد بودم افرادی و که اینطوری به خودشون قول دادن و مسئولیت زندگیشون رو پذیرفتن و دیدم چطور پذیرش مسئولیت زندگی که تو با جمله باید انجامش بدم تاکید کردی، میتونه به شدت حرکت دهنده باشه این دستاورد فوق العاده عالیه چون دقیقا همونطور که گفتی تو تغییرات و ایجاد کردی چون تو ظرف یک ماه از باتلاقی که بعضیا سالها توش میمونن بیرون اومدی
مشکل اغلب خانمها!!!
این اتفاق متاسفانه مشکلی هست که اغلب خانم ها هر کس به شکلی درگیرش هست ولی خوشحالم که تو اینقدر قوی بودی که شجاعت اینو داشتی که با بهترین تدبیر از مشکلت عبور کنی؛ انقدر خانم ها با این مسئله مواجه هستند و آنقدر برای ما از این مسئله میفرستند که اینو گذاشتم بدونید هستند کسایی که انجامش میدند و مسئولیت زندگیشونو به عهده میگیرند این ویس با اجازه خودشون در کانال قرار گرفته
طرف مقابلم که مدتها بود رابطه رو ترک کرده بود دوباره برگشت
بالاخره اتفاقی که میخواستم افتاد طرف مقابلم که مدتها بود رابطه رو ترک کرده بود دوباره برگشت من اصلا فکر نمی کردم که اینقدر سریع جواب بگیرم ولی دیدم چقدر روی خودم کار کردن میتونه روی زندگی من و رفتار بقیه با من تاثیر بزاره
دوست پسرم تست روانشناسی منو پیدا کرد و خوند
از اون روز مدام منو مسخره میکرد و اذیتم میکرد خانواده ام من و نقص پوستی که داشتم مسخره میکردند همیشه تحقیر پول دادن برای این دوره ها رو مساوی با پول دادن برای دعانویس های زیادی که پیششون میرفتم میدونستم بعد از بیرون اومدن از اون رابطه شروع کردم و روی خودم کار کردم پسری بهم پیشنهاد ازدواج داد که تمام خصوصیاتی که من از همسر آینده ام انتظار داشتم در ایشون هست من طلسم هام رو پیدا کردم و تغییرات و شروع کردم
با آقایی بودم که ایشون متاهل بودند
۳سال با آقایی بودم که ایشون متاهل بودند همیشه قهر و دعوا ولی نمیتونستم کنار بزارمش سه هفته ازش بی خبر بودم اوی این مدت دوره ها رو گرفتم و روی خودم کار کردم و دوباره اون آقا به سمت من برگشت من بعد ۳ سال به کمک دوره ها تونسته بودم بزارمش کنار من الان دیگه آگاه شدم و میدونم که داره با من چه میکنه اون مدام تلاش میکنه ولی من حسی دیگه بهش ندارم
من عاشق خودم شدم...
اگر در سن ۲۰ سالگی با این مفاهیم آشنا میشدم زندگیم خیلی متفاوتر میشد
من این دستاورد ها با وجود شرایط خیلی سخت زندگی بدست اوردم در حالیکه خیانت دیدم .. یا حتی اجازه بیرون رفتن از خونه رو ندارم و....ولی من خیلی خیلی تغییر کردم داستان من رو هم گوش بده
برای خرید این محصول ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام نمایید